نگارش دهم -

... ..

نگارش دهم.

یه انشای قشنگ دربارهی زمستان از خودتون باشه یا از هوش مصنوعی گرفته باشید بهم بدید تاج میدم از گوگل نباشه

جواب ها

𝓪𝓶𝓲𝓻..

نگارش دهم

--- زمستان فصلی است که با خود زیبایی‌های خاصی به همراه می‌آورد. با ورود این فصل، زمین زیر پوششی از برف سفید و درخشان می‌پوشد. درختان لخت و بی‌برگ، به شکلی متفاوت و دلنشین جلوه می‌کنند و دنیای طبیعی را به یک سرزمین رویایی تبدیل می‌کنند. هوای سرد، بویی خاص به خود دارد. وقتی به خیابان‌ها می‌رویم، می‌توانیم نفس‌هایمان را به شکل بخاری که در سرمای هوا به وجود می‌آید، مشاهده کنیم. بچه‌ها با شور و شوق به برف بازی می‌پردازند و برف‌سازهای کوچک می‌سازند. این لحظات، همگی بخشی از زیبایی‌های زمستان است. زمستان همچنین زمان مهمان‌نوازی و دورهمی‌هاست. خانواده‌ها در کنار شومینه جمع می‌شوند و با نوشیدنی‌های گرم و خوراکی‌های خوشمزه، روزهای سرد را به لحظاتی گرم تبدیل می‌کنند. تعطیلات زمستانی مانند یلدا و نوروز فرصت‌هایی هستند برای ارتباط بیشتر با عزیزان. البته، زمستان هم سختی‌های خود را دارد. سرما، می‌تواند مشکلاتی برای بعضی افراد ایجاد کند. اما اگر به خوبی به خودمان و دیگران توجه کنیم، به راحتی می‌توانیم از این فصل زیبا لذت ببریم. به طور کلی، زمستان فصلی است پر از زیبایی‌ها و تجربه‌های جدید. این فصل ما را به یاد اهمیت نزدیک بودن به یکدیگر و لذت بردن از لحظات ساده زندگی می‌اندازد. --- امیدوارم این انشا به کارت بیاد!
بنام خداوند بخشنده مهربان موضوع انشا: زمستان ❥𝆛𝆐𝅮𝅘𝅥𝅮𝒉𝒂𝒅𝒊𝒔𖣲̶ͥ.̶⃫ᷝⷮ͟͞💌̶̶̶̶̶̶̶̶⃫͟͞.͟.⸙:꯭ ̶̶̶᭄꯭ٜٜ زمستان از راه رسیده بود. همه چیز در برابر سرمای استخوان سوز زمستان مقاومت میکرد و گل ها و برگ ها خودشان را قایم کرده بودند و به چشم نمی خوردند.فقط برف و سرما بود که در این راه من را همراهی می کرد. شب در خیابان های شهر، قراری عاشقانه با زمستان که لباسی از جنس برف به تن کرده بود. با هر قدم که برمی داشتم پا بر تکه ای از وجودش می گذاشتم. برای من تمام خیابان هارا به رنگ سفید در آورده بود و گاهی موهایم را با دستان سفیدش نوازش می کرد. ماه از دور ما را تماشا می کرد و آدم برفی ها در سکوت ذوق می کردند. مهم نبود در خیابان چندم هستیم، مهم نبود ساعت از نیمه شب گذشته بود، ما به راه خود ادامه می دادیم‌. قلبم آرام گرفته بود. انگار از بین تمام فصل ها فقط منتظر زمستان بود. وزش سرد باد پوستم را می بوسید و وجود من با زمستان پیوند خورده بود‌. انگار که من دختر این فصل بودم. در آن شب سرد و در آن قرار عاشقانه، من به زمستان قول دادم که نه ماه از سال را منتظرش میمانم و باز هم در همین خیابان ها و بین برف ها، با حضور ماه و آدم برفی ها، یکدیگر را ملاقات میکنیم. ❥𝆛𝆐𝅮𝅘𝅥𝅮𝒉𝒂𝒅𝒊𝒔𖣲̶ͥ.̶⃫ᷝⷮ͟͞💌̶̶̶̶̶̶̶̶⃫͟͞.͟.⸙:꯭ ̶̶̶᭄꯭ٜٜ پایان.

سوالات مشابه